هر یک از ما در اطرافمان، افرادی را میشناسیم که به یکچهره مشهور علاقه وافری دارند و از حد و اندازه هواداری فراتر رفتهاند. کنترل این علاقه در نگاه اول، بسیار ساده بهنظر میرسد اما هرچه بیشتر در زندگی این افراد تامل میکنیم، بیشتر متوجه عمق فاجعه میشویم. چهرههای مشهور از پشت یک جعبه شیشهای به نام تلویزیون یا پرده نمایش یا آوردگاههای ورزشی و در میان خیل جمعیت هوادار با مخاطب خود ارتباط برقرار میکنند و ناگهان در عرض یک حادثه، بدون آنکه منطق و اصول علاقهمندی خاصی مطرح باشد، یک آن به دل یکنفر مینشینند و دیگر نمیتوان آنها را از جایگاهشان جدا کرد. معنی و مفهوم بحران در دوست داشتن دقیقا همینجا نمود پیدا میکند که دیگر این علاقه فقط در حد یک هوادار نیست و پا از آن فراتر گذاشته است. در گزارش پیش رو، به بررسی انواع و اقسام مدلهای این دل بستن پرداختهایم که اگر خودتان یا از اطرافیانتان با این علاقه دستوپنجه نرم میکنید، حتما آن را بخوانید.
علاقه یکطرفه عشق نیست
ناهنجاری در دوستداشتن به علاقههای یکطرفه اطلاق میشود که هیچ پیوند عاطفی ازسوی یکی از دو نفر وجود نداشته و فقط یک نفر در این رابطه باشد که خود را وقف فرد مقابل میکند. حال این علاقه یکطرفه اگر بین دو نفر عادی باشد که در طول روز ممکن است همدیگر را ببینند یا با هم معاشرت داشته باشند، یکجور ناهنجاری است و اگر بین یک فرد عادی با یک چهره مشهور باشد که شاید هیچگاه همدیگر را از نزدیک هم ندیدهاند، جور دیگری از ناهنجاری است که اغلب نوجوانان و بیشتر دخترها در سن بلوغ به آن مبتلا میشوند. اساسا دخترها علاقه زیادی به قهرمانسازی و ساختن اسطوره دارند؛ اسطورهای که در تعبیر دیگر همان شاهزاده رؤیاها با اسب سفید است و برای خوشبختی یک دختر آفریده شده است. وقتی نوجوان در گذر از این دوستداشتن، نمیتواند به وصال فرد موردنظر برسد، به اختلالات روانی دچار میشود و در بعضی مواقع حتی نشانههای افسردگی هم مشاهده شده است. اگر در یک نوجوان، بیاشتهایی، بدخوابی، تمرکز پایین و دوری گزیدن از جمع را دیدید، آن را جدی بگیرید. اینها هریک از بارزترین نشانههای افسردگی هستند.
راههای مسدود وصال
از دیرباز وقتی یک نوجوان، به سلبریتی موردنظر خود علاقهمند میشد، برای رسیدن به او، به هر دری میزد تا نشانی از او پیدا کند و خود را در مسیرش قرار دهد که بتواند لحظهای او را ببیند. این علاقه با پیدایش گوشیهای تلفنهمراه و شمارههای شخصی، شکل دیگری به خود گرفت. در حال حاضر، نخستین راهی که به ذهن فرد علاقهمند میرسد، پیداکردن همین شماره تلفنهمراه است تا با برقراری ارتباط تلفنی یا ارسال پیام، به نوعی آن چهره مشهور را متوجه علاقه خود کند. هرقدر چهره مشهور دوستداشتنیتر و معروفتر باشد، این تماسها با او به مراتب بیشتر خواهد شد و خب طبیعی است نتواند پاسخگوی آنها باشد. معمولا شماره افراد دلبسته، به فهرست سیاه تلفنهمراه فرد مشهور میرود و پس از نخستین تماس، امکان برقراری مجدد از بین میرود. برای افرادی که دلبسته به خوانندهها هستند، راه دیگری هم وجود دارد و آن رفتن به کنسرت است تا آنها را از نزدیک ببینند. در نمونههای خارجی فراوان دیده شده است که تا خواننده لب به خواندن گشوده، افرادی کرورکرور عنان از کف داده و برایش سر و دست میشکانند. در این حالت هم اصلا طبیعی به نظر نمیرسد با این کار به چشم آن خواننده بیایند و بتوانند علاقه خود را اثبات کنند. اصلا پیداکردن یک هوادار از میان این همه جمعیت کاری سخت و تقریبا غیرممکن است کسی که در جایگاه سلبریتی است، بخواهد شریک زندگی خود را از میان هوادارهایش انتخاب کند و ملاک انتخاب همسر خود را صرفا همین هواداری قرار دهد. حتی مورد داشتیم پدر یک دختر سراغ خوانندهای رفته و با ارائه یک چک سفیدامضا از آن خواننده درخواست کرده با دخترش ازدواج کند که با مخالفت آقای خواننده روبهرو شده است. کاملا واضح است ازدواجی که به این شکل شروع شود، قطعا سرانجام مناسبی نخواهد داشت.
کار به جاهای باریک هم میکشد
تجربه نشان میدهد، معمولا افراد در مواجهه با ناکامی، واکنشهای غیرمتعارفی دارند. دنبال مقصرگشتن برای پنهانکردن ناکامی و مبراکردن خود از تقصیر، متداولترین نوع ناکامی است، اما این واکنش در موضوع موردبحث ما، به اشکال مختلفی ظاهر میشود. ازدواج چهره موردنظر، سرآغاز یک ناکامی برای فرد علاقهمند تلقی میشود و فرصت رسیدن را ازدسترفته میبیند. در این حالت، انگشت اتهام بهسمت همسر فرد نشانه میرود و حتی در نمونههای پیشرفته این علاقه، شاهد فاجعههای خونین هم هستیم. نمونه بارز این نوع فاجعه، به اوایل دهه 80 برمیگردد که یک هوادار، آنقدر در علاقه به ستاره ورزشی موردنظر خود غرق شده بود که دست به قتل همسر او زد و در نهایت خود هم به کام تلخ مرگ کشیده شد.
بحران گریبانگیر
خوب است بدانید گاهیاوقات این علاقهها، یکطرفه هم باقی نمیماند. در یکی از نمونههای نادر، اواسط دهه گذشته، یک فوتبالیست محبوب که طرفداران بسیار زیادی داشت، در اقدامی عجیب تصمیم به ازدواج با هوادار زن خود گرفت که از وضع مالی خوبی هم برخوردار بود. این ازدواج زندگی آقای فوتبالیست را هر لحظه از شرایط حرفهای دور کرد و او را به بیراهه کشاند؛ سرانجام این ازدواج، جدایی و قرارگرفتن سر پله اول بود. فقط در این میان، یک انتخاب غلط، شهرت، محبوبیت و تواناییهای او را به انحطاط کشاند. این فقط مختص یک نفر نیست و حتی بازیگران و خوانندههایی که بدون درنظرگرفتن شاخصههای اصلی ازدواج، به این امر مهم اقدام میکنند، دچار چنین انحرافی و دورشدن از فضای حرفهای شدهاند.
کبوتر با کبوتر؛ باز با باز
اصلا فضای آدمهای مشهور و عادی را در نظر نگیریم. تصور کنیم دو نفر بدون هیاهوی و هوادار داشتن، به ازدواج اقدام میکنند. در این مرحله شناخت از هم و سنجیدن اوضاع زندگی تقریبا شبیه به هم در اولویت قرار دارد. حال چطور ممکن است زندگی یک سلبریتی با آدم عادی با وجود این همه تفاوتها دوام بیاورد؟ طبق آمار، دوام نداشتن زندگی آدمهای معروف به مراتب بیشتر از دوام نداشتن زندگی آدمهای عادی است؛ چراکه وقتی یک بازیگر، فوتبالیست یا خواننده در طول روز با ابراز علاقههای فراوان از سمت مردم روبهرو میشود، تحمل شریک زندگی خود را برنمیتابد. همین نوجوانان در سن بلوغ که خود را در جایگاه همسر ستاره موردعلاقه خود تصور میکنند، حتی اگر به رؤیای خود جامه عمل بپوشانند، بهسرعت در نخستین رویارویی با ابراز علاقه افراد دیگر، دچار بحران جدید شده و به فکر سرکوبکردن آنها هستند. این تفاوت و شکاف بزرگ در سیکلهای رفتاری دو طرف، بهسرعت زندگی مشترک را فرومیپاشد. اینجاست که زندگی مصداق بارز کبوتر با کبوتر، باز با باز میشود و آغاز زندگی مشترک یک چهره سرشناس با کسی میسر است که درک درستی از سبک زندگی آنها داشته باشد. شاید دلیل اینکه میانگین سنی ازدواج افراد مشهور در جامعه به مراتب بالاتر از سن متوسط جامعه است، همین مسئله باشد.
منبع: اسمان ابی